کد: 375
نام ونام خانوادگی : عباس میری اصطهباناتی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 07 بهمن 1329
سن : 35 سال
تحصیلات : ابتدایی
شغل : کارمند
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات : والفجر 8
مسئولیت در جبهه : تک تیرانداز
حضور در جبهه : 221 روز
تاریخ شهادت : 21 بهمن 1364
محل شهادت : اروندرود
کد: 375
نام ونام خانوادگی : عباس میری اصطهباناتی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 07 بهمن 1329
سن : 35 سال
تحصیلات : ابتدایی
شغل : کارمند
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات : والفجر 8
مسئولیت در جبهه : تک تیرانداز
حضور در جبهه : 221 روز
تاریخ شهادت : 21 بهمن 1364
محل شهادت : اروندرود
مکان قبر مطهر
زندگی نامه شهید عزیز عباس میری اصطهباناتی:
استوار بود و مطمئن اما بيقرار؛ بيقرار از فراق عارفان جبهه و همنوايي با رزمندگان خداجويي كه جان را در طبق اخلاص گذاشته و عاشقانه روانه جبهه شده بودند…
در خانوادهاي مذهبي و پر از صميميت، كودكي ديده گشود كه نامش را «عباس» نهادند. وي كودكي هوشيار، بشّاش و چابك بود. در محلّه و در جمع دوستان از نظر خوبي و صداقت، براي همه شناخته شده بود. دورهي نوجواني خود را با نماز و نيايش و دعا سپري كرد. براي پدر و مادر احترام زيادي قايل بود و در كارها به آنها كمك مي كرد. بتدريج اين مرحله را پشت سر نهاد و قدم به دوره پرشور جواني گذاشت.
او كه فردي شجاع و دلير بود در زمان انقلاب در پخش و انتشار اعلاميههاي حضرت امام سهمي بسزا داشت. بر روي ديوار شعار مينوشت و در اين راه، هيچ ترسي نداشت و براي رسيدن انقلاب به پيروزي، جان در كف اخلاص نهاده بود.
در جواني ازدواج كرد و به اين سنّت الهي جامهي عمل پوشاند. به انقلاب اسلامي و امام خميني(ره) علاقهي وافر داشت و همين شور و
اشتياق، زمينهساز رفتنش به جبهه گرديد. مخلصانه گامهاي استوار
خويش را به ميدان گذاشت و بازوي قدرتمند خويش را با سلاح جنگ، پيوند زد. در «عمليات والفجر 8» همچون پرستويي مهاجر در بيكران آسمان لاجوردي به پرواز درآمد و اينگونه مشتاق و سبكبال به خيل شقايق پيشگان هشت سال دفاع مقدس پيوست.
منبع: کتاب کوچ آئینه ها
وصيت نامه شهيد عزيز عباس ميري اصطهباناتي
به نام خداوند درهم كوبندهي ستمگران و ياري دهندهي مظلومان ما همه از او هستيم و به سوي او باز مي گرديم. (قرآن كريم)
سلام بر معلّم انسان ساز سيدالشهدا اباعبدالله الحسين(ع)و اصحابش و سلام بر مهدي موعود (عج) و سلام بر نايب برحقّش پرچمدار اسلام و قلب تپندهي مستضعفان جهان اسلام و سلام بر ملت شهيدپرور استهبان و سلام بر خانوادههاي شهدا. خدايا تو خود آگاهي كه فقط براي رضاي تو و از روي آگاهي كامل به سوي جبهههاي حق عليه باطل حركت كردم و به نداي امام عزيزمان پاسخ دادم.
اميد است كه اين بار خداوند متعال اين هديهي ناقابل را از مادرم قبول كند و او را در رديف مادرهاي شهدا قرار دهد. مادر جان، از شما تقاضا دارم كه دعا كنيد تا خداوند اين هديهي ناقابل را از شما قبول كند. سخني با شما مردم شهيدپرور، آيا هر كدام از شما چند سالي كه از عمرتان مي گذرد شاهد عاشوراها نبوديد؟ و در اين روز همه با هم گريه نمي كرديد و مي گفتيد اي كاش ما در كربلا بوديم وامام حسين(ع) را ياري مي كرديم!
اينك دوباره تاريخ عوض شده و حسين زمانمان از جماران صداي «هَلْ مِنْ ناصِرُ يَنصُرنْي» سر مي دهد آيا موقع امتحان نرسيده است؟ آيا شما كه توان رزمي داريد مي توانيد در خانه بنشينيد و يا حسين بگوييد؟ آن وقت پيراهن سياه برتن كـنيد. نه،به خـدا قسـم به گـفتهي قرآن كريـم، دسته دستـه يا يك باره با هم به جبهه بياييد و به كمك اسلام بشتابيد حسين زمانمان را ياري كنيد كه رضاي خداوند در رضاي امام عزيزمان است. سخني با جنايتكاران جهان: اي صدام كافر و اي شيطان بزرگ واي اسراييل غاصب و اي منافقان داخلي، بدانيد كه به فرمودهي مولاي متقيان حضرت علي (ع) كه فرمود(آن قدر در درياي خون شنا كنيم تا به ساحل پيروزي برسيم) من اگر در خاك افتم و اسلحهام در كنار من افتد و خمپارههاي بعثيون صدامي سر و بدنم را تكه تكه كنند راه من همين است.
پس اي برادر، تو راهم را به پايان برسان. چند كلمه با همسرم: اميد است كه مرا ببخشيد، حلالم كن و بچههايم را طوري تربيت كنيد كه در خدمت اسلام باشند نه سربار جامعه گردند. و تو برادرم، فرزندم را به خدا مي سپارم و سرپرستي آنها را به عهدهي تو مي گذارم. به آنان بگو پدرتان به دست صدام، به خاك و خون كشيده شد. مادر جان: مرا حلال كن و ببخش و از تمام مردم استهبان خصوصاً كساني كه افتخار خدمتگزاري آنان به عهدهي بنده بود مي خواهم كه مرا حلال كنند.
در پايان از شما ميخواهم كه خداي ناكرده امام را تنها نگذاريد كه به فرموده آيت الله طالقاني اگر قدر رهبر را ندانستيم به عذاب الهي دچار مي شويم. از تمام همكارانم مي خواهم كه مرا حلال كنند. جبههها را فراموش نكنيد كه خيانت به خون شهدا و اسلام مي باشد دعاي هميشگي را فراموش نكنيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار.
والسلام
عباس ميري12 /12/63
چون لاله به خاک و خون طپيدی ميری
ديدم که به جبهه ها به از هر شيری
بر غرش توپ و تانک لبخند زدی
بنشست ز کينه بر گلويت تيری
شهيد عباس ميری