کد: 23
نام ونام خانوادگی : عبدالرضا اکبر پور
نام پدر : عسکر
تاریخ تولد : 03 شهریور 1345
سن : 17 سال
تحصیلات : سوم راهنمایی
شغل : محصل
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : رونیزعلیا
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات : والفجر2
مسئولیت در جبهه : تک تیرانداز
حضور در جبهه : 10 روز
تاریخ شهادت : 14 مرداد 1362
محل شهادت : حاج عمران
کد: 23
نام ونام خانوادگی : عبدالرضا اکبر پور
نام پدر : عسکر
تاریخ تولد : 03 شهریور 1345
سن : 17 سال
تحصیلات : سوم راهنمایی
شغل : محصل
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : رونیزعلیا
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات : والفجر2
مسئولیت در جبهه : تک تیرانداز
حضور در جبهه : 10 روز
تاریخ شهادت : 14 مرداد 1362
محل شهادت : حاج عمران
مکان قبر مطهر
زندگی نامه شهید عزیز عبدالرضا اکبر پور:
نامش را از نام ثامنالحجج علي بن موسي الرضا(ع) برگرفتند تا در زندگي به آن امام غريب تأسي كند و در ره ولايتش قدم بردارد. «عبدالرضا» كسي است كه قبل از رسيدن به سن تكليف، هر سپيده دم راهي مسجد ميشد تا نمازش را با جماعت به جا آورد. هر شب قبل از خوابيدن وضو ميگرفت و دعا ميخواند و ميگفت: «هر كس چنين كند مثل اين است كه تا صبح عبادت كرده است.» آري، مردان خدا اين گونه زيستند …
در سن 16 سالگي به علت علاقهي زيادي كه به بسيج داشت به عضويت آنجا درآمد و شبها را به نگهباني ميپرداخت و از همان مكان مقدس نيز راهي جبهه شد. چند روزي او را جهت آموزش به شيراز اعزام كردند كه چون پولاد آب ديده شود و چون گرزي گران بر سر خصم فرود آيد. در كوههاي سر به فلك كشيدهي غرب، بسان شيرمرد بيشهي عشق جنگيد و هرگز نهراسيد تا يار او را پسنديد.
آن هنگام كه او در جبهه رو در روي دشمن ايستاده بود مادرش در عالم رؤيا ميبيند كه فرزندش شهيد شده است. از پسر ديگرشميخواهد كه به بسيج برود و از واقعه، اطمينان كامل حاصل نمايد و هنگامي كه برادرش به بسيج ميرود خواب مادر نيز تعبير ميشود.
بعد از چهارده روز پيكر مطهرش به وطن بازگشت و بر روي دست عاشقان تا گلزار شهدا بدرقه شد.
«عبدالرضا» در گلبرگهاي وصيتنامهاش چنين مينويسد: «برادران و خواهران، شما را به خدا سوگند، گفتارهاي امام را تحليل كنيد و روي آنها عمل كنيد وحدت را حفظ كنيد زيرا هيچ صحنهاي دردناكتر از اين نميتواند باشد كه دشمنان در يك صف بر عليه جمهوري اسلامي بشورند و ]ما[ پراكنده باشيم …»
منبع: کتاب کوچ آئینه ها