کد: 35
نام ونام خانوادگی : حسین باروتی
نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد : 02 تیر 1344
سن : 19 سال
تحصیلات : سوم دبیرستان
شغل : محصل
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات :
مسئولیت در جبهه : فرمانده دسته
حضور در جبهه :
تاریخ شهادت : 02 دی 1363
محل شهادت : مهاباد
کد: 35
نام ونام خانوادگی : حسین باروتی
نام پدر : محمدعلی
تاریخ تولد : 02 تیر 1344
سن : 19 سال
تحصیلات : سوم دبیرستان
شغل : محصل
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : بسیج
یگان : لشکر ۳۳المهدی
عملیات :
مسئولیت در جبهه : فرمانده دسته
حضور در جبهه :
تاریخ شهادت : 02 دی 1363
محل شهادت : مهاباد
مکان قبر مطهر
![](https://eisaar.ir/wp-content/uploads/2021/12/birth_locate.png)
زندگی نامه شهید عزیز حسین باروتی
وجود مبارك «حسين» در خانوادهاي اهل تقوا شكوفا شد و چون صداي گريهاش در خانه طنين انداخت، مادر او را به آغوش كشيد و از شيرهي جان سيرابش كرد. دو بهار را پشت سر گذاشته بود كه چهرهي خدايياش آشكار شد و با شور و شوقي كودكانه لب حوض مينشست و با مادر وضو ميگرفت.
با ورودش به مدرسه، بابي تازه بر زندگياش گشوده شد و استعداد و خلاقّيت منحصر به فردش در زمينهي هنر از او چهرهاي ساخت ممتاز و برجسته؛ بطوري كه خطّاطي و نقّاشي او در دبستان، همهي دانشآموزان را مجذوب كرده بود. خواهرش ميگويد: «در خفقان شديد رژيم پهلوي، روزي حسين در حالي كه 12 سال بيشتر نداشت با خطي خوش روي ديوار باغ نوشت «بگو مرگ بر شاه» در همين هنگام مامورين رژيم او را دستگير كردند و به شهرباني بردند. صبح روز بعد وقتي رييس دادگاه حسين را با آن جثهي كوچك ديد دستور داد تا او را آزاد كنند.»
در سالهايي كه بال پروانهها، عاشقانه در رقص شعلهها ميسوخت و جنگي خونين بر ايران تحميل شده بود، حسين نوجواني بود 14 ساله. از همان روزهاي اول جنگ از راه مدرسه با كيف و كتاب به بسيج رفت و راهي جبهه شد، اما چون سنّش كم بود از اهواز او را به شهر باز گرداندند، اما او دل در گرو عشق نهاده و دنيا برايش بسيار كوچك شده بود به همين دليل مدرسه را رها كرد و با سينهاي كه از داغ فراق شعلهور بود پا به جبهه نهاد.
روزهاي زيادي در جبهه بود و در همسايگي خدا. هرگاه به او ميگفتند: «درست را ادامه بده و ديگر به جبهه نرو!» ميگفت: «هرچه از جبهه دور شوم مثل اين است كه از خدا دور شدهام.» آن قدر از دنيا بريده بود كه حتي دوست نداشت به مرخصي بيايد. رشادت و فداكاري او در بين رزمندگان زبانزد بود، چنانچه در گردان «ثارالله» به «مالك اشتر» اشتهار داشت. او در جبهه علاوه بر فرماندهي، به امور خطّاطي و طراحي نيز همّت ميگماشت.
عشق الهي يك لحظه او را آرام نميگذاشت و نمازهاي نيمه شب و نالههاي الهي العفو او كه چنان نالهي عاشقان غمانگيز بود؛ هنوز هم در «موسيان» طنينافكن است. حسين مطيع و فرمانبردار ولايت فقيه بود و عاشق و دلباختهي بسيج، به طوري كه هرگاه به مرخصي ميآمد باز هم لباس بسيجي را از تن بيرون نميآورد.
آخرين منطقهي عملياتي او، «شيخان مهاباد» بود كه فرماندهي يك پايگاه را به عهده گرفت در اين هنگام مورد حملهي گروهي از ضدانقلاب و مزدوران بعثي قرار گرفت. در اين درگيري شديد با وجود اينكه دستش تير خورد و آن را پيشكش عشق مولايش «عباس» نمود با دست ديگر به دفاع پرداخت در اين هنگام تيري به سجدهگاه عشق بوسه زد و او را كه عاشقي سرمست بود شهره آفاق كرد.
وصيت نامه شهيد عزيز حسين باروتي
بسم رب المستضعفين «اِناِللهْ وَ اِنْااِليهِ راجِعونْ» مَنْ طَلَبَنْي وَجَدَني وَ مَنْ وَجَدَنْي عَرَفَني وَمَنْ عَرَفَنْي احَبَّني وَ مَنْ اَحَبَّني عَشَقَني وَ مَنْ عَشَقَني عَشَقْتَهْ وَ مَنْ عَشَقْتُهُ قَتَلْتَهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَيَّ دِيَتُهُ وَ مَنْ عَلَيَّ دِيَتُهُ فَاَناَ دِيَتُهُ. (حديث قدسي)
هر كس مرا بخواهد مي يابد و هر كس مرا يافت دوستم مي دارد و هر كس دوستم داشت عاشقم مي شود و هر كس عاشقم شد عاشقش مي شوم و او را شهيد مي كنم و هر كس را شهيد كردم ديه اش را خودم مي دهم و هر كس ديهاش بر من باشد خودم ديهاش هستم.
به نام خداوندي كه گناهان ما را پوشيده داشت و به نام خداوندي كه بهترين نعماتش را به ما ارزاني داشت و با درود و سلام بر رهبرم و اميد تمام مستضعفان اين كرهي خاكي امام خميني سخنم را آغاز مي كنم.
برادران و خواهران، وقت آزمايش فرا رسيـده است وقت آزمايش خدا از تمام بندگان صالحش و من نيز براي امتحان مي روم. به راهي گام نهادهام كه به آن اعتقاد كامل دارم و با قلبي سرشار از ايمان به خدا و روز رستاخيز به آن راه مي روم، شايد از اين آزمايش با سربلندي بيرون آيم و شهيد شوم. مطمئن باش اگر شهيد شدم در راه اسلام شهيد شدم در راه تداوم انقلاب اسلامي.
وصيت مي كنم به شما برادرانم و شما خواهرانم و به شما همشهريانم و به شما هموطنانم؛ هواي امام را داشته باشيد، هواي مكتبتان را داشته باشيد در اين صورت اسلام را بـراي هميشه خواهيـد داشت و اما در غيـر اين صورت اگر امام را فراموش كرديد و مكتب را فراموش كرديد به اسلام خيانت كردهايد و به پيامبرتان و به خدايتان. از روحانيت تا آخرين نفس و تا آخرين قطرهي خونتان پشتيباني كنيد. خط امام را حفظ كنيد و شما جوانان حافظ و نگهبان باشيد، حافظ و نگهبان مكتبتان، اسلامتان، قرآنتان و امامتان.
و اما تواي مادر در مرگ من هرگز اشك نريز، ناراحت مباش، افتخار كن كه يك سرباز بهجبههها فرستادي و يك سرباز شهيد به ديگر سربازان شهيد امام زمان(عج) اضافه كردهاي. اگر جنازهام به دستتان رسيد آن را در كنار ديگر شهيدان شهرمان دفن كنيد و اگر جسدم به دستتان نرسيد هيچ، ناراحت نباشيد چرا كه داغ ديدههايي مثل شما بسيار بودهاند و خواهند بود، مادراني كه فرزندانشان در جبههها سوختند و مفقودالاثر شدند.
مادرم اطمينان داشته باش كه شهادت تصادفي نيست و سعادتي است بزرگ. و اما تو اي برادرم، در آن هنگام كه به راه ما اعتقاد يابي و در آن هنگام كه راه مرا پيدا كني در آن راه گام مي نهي و اگر به آن راه گام نهادي از جبههها سر در خواهي آورد. پس اگر به راه من اعتقاد داري به جبههها بياييد و بر ضّد كفار بجنگ و هيچ هراس نداشته باش و بدان فرمودهي امام درست است چرا كه گفت: در قاموس شهادت واژهي وحشت نيست. والسلام.
خداوند تمام شما را در پناه خودش حفظ نمايد. ضمناًبه تمام همسنگرانم كه در مسجد محمدي هستند سلام برسانيد و از طرف من از آنها حلال بودي بطلبيد.
والسلام
حسين باروتي يكشنبه 1360/10/21
باروتی باصفا کجا پرزده ای
گويي به بهشت عاشقان سرزده ای
باعشق حسين (ع) و کربلا رفتی تو
پشت حرم علی (ع) مگر در زده ای