کد: 301
نام ونام خانوادگی : محمدخلیل کاظمی
نام پدر : محمدحسین
تاریخ تولد : 25 آبان 1338
سن : 22 سال
تحصیلات : دیپلم
شغل : سرباز
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : ارتش
یگان : لشکر 77 ثامن الائمه
عملیات :
مسئولیت در جبهه : تدارکات
حضور در جبهه : 240 روز
تاریخ شهادت : 01 مهر 1360
محل شهادت : دارخوی
کد: 301
نام ونام خانوادگی : محمدخلیل کاظمی
نام پدر : محمدحسین
تاریخ تولد : 25 آبان 1338
سن : 22 سال
تحصیلات : دیپلم
شغل : سرباز
استان : فارس
شهرستان : استهبان
بخش : استهبان
ارگان اعزام کننده : ارتش
یگان : لشکر 77 ثامن الائمه
عملیات :
مسئولیت در جبهه : تدارکات
حضور در جبهه : 240 روز
تاریخ شهادت : 01 مهر 1360
محل شهادت : دارخوی
مکان قبر مطهر
زندگی نامه شهید عزیز محمدخلیل کاظمی:
ياد باد روزهاي پرتپش عشق؛ روزهاي شورانگيزي كه هشت سال عاشقي را به تماشا نشست…
«خليل» يكي از دوستداران خوب خدا بود كه در خانهاي مقيّد به دين اسلام تولد يافت و چنان پرورش يافت كه در آيندهاي تابناك، خود براي حفظ دين قرباني شد. با ورود به سن هفت سالگي، راهي مدرسه شد و در محضر استاد آموخت واژههايي كه او را به اوج آسمان پر ميداد. خليل در تابستان با برادر بزرگترش كار ميكرد تا بتواند خرج تحصيل خود را درآورد. وي به ورزش واليبال علاقهي زيادي داشت و امروزه سالن ورزشي شهر به نام او مزيّن است.
وي كه از آغاز زندگي با خداي خود پيمان عشق بسته بود از همان روزهاي كودكي به انجام واجبات مقيّد شد، بدان گونه كه پدرش ميگويد: «هنگامي كه سن زيادي نداشت، روزه ميگرفت و چون به او ميگفتيم كه تو هنوز قدرت بدني نداري كه بخواهي روزه بگيري، ميگفت: همان طور كه خداوند به من قدرت ديدن و راه رفتن داده است، قدرت روزه گرفتن هم داده است.»
دوران جوانياش با روزهاي با شكوه انقلاب اسلامي همراه شد واو هماره در اين فكر بود كه چگونه اعلاميهها و نوار حضرت امام را بدست آورد و از محتواي آن مطلع گردد، گام به گام انقلاب را همراهي كرد تا به ظفر و پيروزي دست يافت. وي كه تحصيلات خود را در رشتهي خدمات بهداشتي به پايان رسانده بود، قبل از رفتن به سربازي در بيمارستان شهر به همنوعان خود خدمت و كمك ميكرد.
در آن روزها كه ايران يك آسمان پرندهي مهاجر داشت و عطر جبهه دل را به سرزمين عشق ميهمان ميكرد، خليل در لباس مقدس سربازي براي مقابله با دشمني رفت كه دست تجاوز به سوي ايران دراز كرده بود. وي پس از طي دورهي آموزشي در جبههي «گيلانغرب» مشغول به خدمت شد، سپس به مرخصي آمد و براي آخرين بار به ديدار دوستان و آشنايان رفت و آن وقت كه در دلش چشمههاي يقين ميجوشيد شهر را به مقصد «دارخوين» ترك كرد و به مصاف دشمن رفت و آن گونه در راه دين خدا جهاد كرد كه به بالاترين مزدش كه شهادت بود، دست يافت.
منبع: کتاب کوچ آئینه ها